نمی دانم چرا ، کجا ، تا کی ، برای چه ، ولی رفتی بی آنکه به فکر غربت چشمان من باشی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ... فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
نمی دانم چرا ، کجا ، تا کی ، برای چه ، ولی رفتی بی آنکه به فکر غربت چشمان من باشی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ... فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
من ، تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او ; شما
من هم به سلامت . . .
.
.
.
ای صبا گر بگذری از کوی مهرافشان دوست / دوست ما را گو سلامی ، دل همیشه تنگ اوست .
با نزدیک شدن ماه رمضون این سوال باز پیش میاد که :
خدایا فرو دادن این همه بغض روزه رو باطل نمی کنه !؟
در شکار معرفت با عشق پیمان بسته ایم /در میان عاشقان ما عاشق دل خسته ایم
در جواب بی وفایی ، مهربانی کرده ایم / مهربانی را به رسم معرفت طی کرده ایم . . .
خدایم را دوست دارم چون وفادارترین است
و شاید به رسم همین وفاداریست که تو را به او میسپارم . . .
این بار تو بگو دوستت دارم ، نترس ، من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید !
در خیال من بمان ، اما خودت برو ، آنکه در رویای من است مرا دوست دارد ، نه تو
برهنه می آئیم ، برهنه می بوسیم ، برهنه می میریم
با این همه عریانی ، هنوز قلب هیچکس پیدا نیست !